loading...
خانه خبر(جی 10)
آخرین ارسال های انجمن
دانشجویان پزشکی بازدید : 59 یکشنبه 22 شهریور 1394 نظرات (0)

كسی كه منكر ولایت امیرالمؤمنین باشد، و با وجود علم، در برابر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)، عناد می‌ورزد، مستحق چنین عذابى است، و هیچ دلیلی برای عدم امکان این قضیه وجود ندارد.

 

خداوند در ابتدای سوره معارج، که در مورد درخواست عذاب به وسیله درخواست‌كننده‌‏اى گستاخ و پرتعصب، آمده مى‌‏فرماید:

سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ* لِلْكَافِرینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ [معارج/۱و۲] پرسنده‌اى از عذابى پرسید كه بر كافران فرود خواهد آمد و كس آن را دفع نتواند كرد.

 

درخواست كننده‏‌اى جسور و تاریك‏‌اندیش عذابى به ضرر خویش تقاضا كرد و فرود آن را با شتاب خواست در حالى كه این همه شتاب لازم نیست، و این عذاب بر او فرود خواهد آمد.

 

در شأن نزول این آیه از «ابن مردویه» نقل شده است: «ابن مردویه، عن سفیان بن عیینة، أنّه سُئل عن قول الله عزّوجلّ (سَأَلَ سَآئِلُ بِعَذَاب وَاقِع) فیمن نزلت؟ فقال للسائل: سألتنی عن مسئلة ما سألنی عنها أحد قبلك، حدّثنی جعفر بن محمّد عن آبائه: أنّ رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) لمّا كان بغدیر خم نادى الناس فاجتمعوا، فأخذ بید علیّ وقال: (من كنت مولاه فعلی مولاه)، فشاع ذلك وطار فی البلاد ، فبلغ ذلك الحارث بن النعمان الفهری، فأتى رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) على ناقة له، فنزل بالأبطح عن ناقته وأناخها، فقال: یا محمّد، أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلاّ الله وأنّك رسول الله فقبلنا منك، وأمرتنا أن نصلی خمساً فقبلنا منك، وأمرتنا بالزكاة فقبلنا، وأمرتنا أن نصوم شهراً فقبلنا، وأمرتنا بالحج فقبلنا، ثمّ لم ترضَ بهذا حتّى رفعت بضبعی ابن عمّك تفضله علینا! وقلت: من كنت مولاه فعلیّ مولاه، فهذا شیء منك أم من الله عزّوجلّ؟ فقال له النبیّ (صلى الله علیه و آله و سلم): (والّذی لا إله إلاّ هو إن هذا من الله عزّوجلّ)، فولّى الحارث بن النعمان وهو یرید راحلته وهو یقول: اللّهمّ إن كان ما یقوله محمّد حقاً، فأمطر علینا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب ألیم! فما وصل إلى راحلته حتّى رماه الله عزّوجلّ بحجر فسقط على هامته وخرج من دبره فقتله، وأنزل الله عزّوجلّ: (سَأَلَ سَآئِلُ بِعَذَاب وَاقِع لِّلْكَافِرِینَ لَیْسَ لَهُو دَافِعٌ).[۱]

 

چون سائلى از سفیان بن عیینه از تفسیر گفتار خداوند عزوجل: (سَأَلَ سَآئِلُ بِعَذَاب وَاقِع)، و شأن ‏نزول آن سؤال كرد كه درباره چه كسى نازل شده است؟ او در پاسخ گفت: از مسئله‏‌اى از من سؤال كردى، كه هیچ كس پیش از تو درباره این مسئله از من چیزى نپرسیده است، حدیث كرد براى من جعفر بن محمد، از پدرانش (صلوات الله علیهم) كه چون رسول خدا در غدیر خم بود، مردم را ندا كرده و فرا خواند، و مردم جمع شدند، آن گاه دست على را گرفت و گفت: (من كنت مولاه فعلی مولاه)، این گفتار شیوع پیدا كرد، و همه‌جا پیچید و به شهرها رسید.

 

و از جمله به حارث بن نعمان فهرى رسید، و به نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)، در حالى كه بر روى شتر خود سوار بود، آمد، و تا به ابطح رسید، و از شتر خود پیاده شد، و شتر را خوابانید، آن گاه به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) گفت: یا محمد! تو از جانب خداوند ما را امر كردى كه شهادت دهیم، جز خداوند معبودى نیست، و این كه تو فرستاده و پیامبر از جانب خدائى! و ما اینها را قبول كردیم و پذیرفتیم! و تو ما را امر كردى كه در پنج نوبت نماز بخوانیم، و ما پذیرفتیم! و تو ما را امر نمودى كه زكات اموال خود را بدهیم، و ما پذیرفتیم! و تو ما را امر كردى كه یك ماه روزه بگیریم، و ما پذیرفتیم! و تو ما را امر كردى كه حج انجام دهیم، و ما پذیرفتیم! و پس از این‌ها به این‌ها راضى و قانع نشدى، تا آن كه دو بازوى پسر عمویت را گرفته، و برافراشتى، و او را بر ما سرورى و آقائى دادى و گفتى: من كنت مولاه فعلى مولاه. آیا این كارى كه كردى از جانب خودت بود، و یا از جانب خداوند عزوجل؟! پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: سوگند به آن كه جز او خداوندى نیست، این از جانب خدا بوده است! حارث بن نعمان، پشت كرد و به سوى شتر خود مى‏‌رفت و مى‏‌گفت: «بار پروردگارا! اگر آن چه را كه محمد مى‏‌گوید، حق است، سنگى از آسمان ‏بر ما ببار، و یا آنكه عذاب دردناكى براى ما بفرست.» حارث بن نعمان، هنوز به شتر خود نرسیده بود كه خداوند سنگى از آسمان بر او زد، و آن سنگ بر سرش خورد، و از دبرش خارج شد، و او را كشت، و خداوند عزوجل این آیه را فرستاد: (سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِلْكَافِرینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ).»

 

 

«ابن تیمیه» که قصد دارد به هر صورتی این شأن نزول را مخدوش نماید، برای امکان نداشتن این واقعه، می‌گوید: «أیضاً فانهم لما استفتحوا بین الله انه لا ینزل علیهم العذاب محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) فیهم فقال و إذ قالوا اللهم أن كان هذا هو الحق من عندك فأمطر علینا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب ألیم ثم قال الله تعالى و ما كان الله لیعذبهم و أنت فیهم و ما كان الله معذبهم و هم یستغفرون و اتفق الناس على أن أهل مكة لم تنزل علیهم حجارة من السماء لما قالوا ذلك.[۲] آیه‌ای که به سبب گفتار مشركین در مكّه نازل شده و حال آن كه در آن‌جا عذاب بر آنها نازل نگردیده، به واسطه وجود پیامبر (صلى الله علیه و آله) در بین آنها؛ و آن هنگام كه گفتند: «بار خدایا، اگر این كه از جانب تو آمده حق است، بر ما از آسمان، بارانى از سنگ ببار یا عذاب دردآورى بر ما بفرست»، و خداوند فرمود: «تا آن گاه كه تو در میانشان هستى، خدا عذابشان نكند و تا آن‌گاه كه از خدا آمرزش مى‌طلبند، نیز خدا عذابشان نخواهد كرد.» و مردم اتفاق دارند که سنگ از آسمان بر آنان نازل نگردیده، هنگامی که این درخواست را کردند.» پس این قضیه که درخواست عذاب است، به دلیل عدم عذاب در زمان حضور پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم)، واقع نشده و دروغ است.

 


در جواب «ابن تیمیه» می‌گوییم: بین عدم نزول عذاب در مكّه بر مشركین، با عدم نزول عذاب در این جا بر این مرد معاند، پس از غدیرخم، ملازمه نیست. زیرا در مورد آنها در آن موقع خداوند متعال می‌دانست كه گروهى از آنها بعداً اسلام خواهند آورد و یا از صلب آنها افرادى به وجود خواهند آمد، كه آنها مسلم خواهند بود، بنابراین اگر آن روز با نزول عذاب آن‌ها را نابود می‌ساخت، با منظور اصلى از بعثت رسول گرامى (صلى الله علیه و آله) منافات داشت، اما نسبت به این فرد منكر و معاند كه با كفر بعد از ایمان سیر قهقهرائى نموده و علم الهى احاطه دارد به اینكه با این گفتار خصمانه و سرسختى در عناد به شاهراه سعادت و هدایت دیگر راهى ندارد و همین مسئله علت حکم قتل، نسبت به مرتد است و همه مسلمانان، حکم مرتد و معاند با قول خدا را همین می‌دانند. پس این دو مورد با هم تفاوت دارد.

 


در نفرین حضرت نوح نسبت به گروه كفار، که در سوره نوح آمده است، «نوح گفت: اى پروردگار من، بر روى زمین هیچ یك از كافران را مگذار، كه اگر بگذاریشان، بندگانت را گمراه مى‌كنند و جز فرزندانى فاجر و كافر نیاورند.»


معلوم می‌شود که کشتن فرد نابكار و سرسخت در عناد و دشمنى، و با وجود علم خداوندى به این كه وجود او منشأ فتنه و موجب الحاد است، به طوری كه نه در خود او امید هدایتى هست و نه استفاده از نسل او پیش بینى می‌شود، خیلى فرق دارد با آن گروه که در بدو امر به امید هدایت و صلاحیت بعدى، با آنها مدارا شد و همین رفق و مدارا بود، كه تدریجاً از همان افراد و از اعقاب آنها امّت مرحومه تشكیل و احیاناً افرادى از آنان كه از صلاحیّت واقعى محروم و نسل و اعقاب آنها هم فاقد صلاحیّت ایمانى بودند، در جنگ‌هاى خونین هلاك و یا دچار بدبختى‌هاى دیگر شدند كه در نتیجه گمراهى آنها به وجود خود آنها محدود بود و به دیگرى نشر نكرد و فسادی هم نتوانستند برانگیزند.

 


و این که در آیه آمده است، وجود رسول اكرم (صلى الله علیه و آله) رحمت است و عذاب را از امت منع می‌كند، باید توجه داشت كه لازمه رحمت كامله این است، كه موانع زیان بخش را هم از جلو راه سعادت امت برطرف كند، و روى همین اساس بود كه خداى سبحان، آن وجود پلید و انگل زیان بخش را به جرم مخالفت با امر خلافت الهیه كه از طرف پیامبر و خدا اعلام و ابرام شده به سزاى بد نهادى خودش رساند، همان طور كه همین پیامبر رحمت در جنگ‌ها و غزوات با تیغ بى‌دریغ خود ریشه ستمكاران را برمی‌كند و نسبت به كسانى كه سركشى می‌كردند و امر رسالت را به مسخره و بازى می‌گرفتند، نفرین می‌فرمود و دعوت آن جناب درباره آن افراد مستجاب می‌شد!

 


حال مواردی که در کتاب‌های اهل سنت از نفرین‌های رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و استجابت آن، یعنی نزول عذاب الهی با وجود ایشان، آمده است، ذکر می‌نماییم:
از «عبدالله بن مسعود»، در صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن الکبری نسائی و ... روایتی از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) آمده كه: «عن مسروق أن عبدالله قال إن رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) لما استعصت علیه قریش قال اللهم أعنی بسبع كسبع یوسف فأخذتهم سنة فحصت كل شئ فأكلوا الجلود والمیتة وقال الآخر الجلود والعظم فجعل یخرج من الأرض كهیئة الدخان فجاء أبو سفیان فقال إن قومك قد هلكوا فادع الله لهم فقال إن تعودوا نعد فذلك قوله (فارتقب یوم تأتی السماء بدخان مبین یغشى الناس هذا عذاب الیم). قال عبدالله فهل یكشف عذاب الآخرة، ثم قال عبدالله إن الدخان قد مضى.[۳]

 

چون قریش سر نافرمانى را در قبال پیامبر و آیات او پیش گرفتند و از پذیرش اسلام خوددارى نمودند، پیامبر درباره آنها دعا فرمود و گفت: بار خدایا! مرا بر آنها یارى فرما، به قحط و غلائى هفت ساله مانند دوران یوسف؛ و در اثر نفرین پیامبر سختى و قحطى به آنها رو آورد كه آنچه داشتند، مصرف كردند و گرسنگى و بیچارگى به طورى آنها را مستاصل نمود، كه به خوردن گوشت مردار و لاشه حیوانات پرداختند و گرسنگى آنها به جایى رسید كه قوه بینش از چشم آنها گرفته شده بود و فضا در مقابل دیدگانشان بمانند دود نمایان می‌شد و این مدلول قول خداى تعالى است كه فرماید: (یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ) و ابن مسعود تفسیر این عذاب را به عذاب در آخرت نپذیرفته و گفته این عذاب، اتفاق افتاده است.»

 


«ابن اثیر» در مورد «ابوزمعه» اسود بن مطلب بن اسد بن عبدالعزّى و یاران او که از روى تمسخر به پیامبر (صلى الله علیه و آله) چشمك می‌زدند و استهزاء می‌نمودند، گفته است: «الأسود بن المطلب بن أسد بن عبد العزى بن قصی وكان من المستهزئین ویكنى أبازمعة وكان وأصحابه یتغامزون بالنبی (صلى الله علیه و آله و سلم) وأصحابه ویقولون قد جائكم ملوك الأرض ومن یغلب على كنوز كسرى وقیصر ویصفرون به ویصفقون فدعا علیه رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) أن یعمى ویثكل ولده فجلس فی ظل شجرة فجعل جبرائیل یضرب وجهه وعینیه بورقة من ورقها وبشوكها حتى عمی.[۴] پیامبر (صلى الله علیه و آله) درباره او نفرین كرد، كه كور شود و در مرگ فرزند سوگوار شود، نامبرده در سایه درختى نشسته بود كه جبرئیل با برگ آن درخت و خارهاى آن بر صورت و چشم او زد، تا نابینا شد، ...»

 


همچنین گفته است: «مالك بن الطلاطلة بن عمرو بن غبشان من المستهزئین وكان سفیهاً فدعا علیه رسول الله فأشار جبرائیل إلى رأسه فامتلأ قیحاً فمات.[۵] رسول خدا (صلى الله علیه و آله) بر «مالك بن طلاطله» بن عمرو بن غبشان نفرین كرد، در نتیجه با اشاره جبرئیل به سر او، چرك و جراحت سر او را فرا گرفت و هلاك شد.»

 


«ابن عبدالبر» روایت كرده كه: «ذكروا أنّ رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) كان إذا مشى ینكفأ، وكان الحكم بن أبی العاص یحكیه، فالتفت النبیّ (صلى الله علیه و آله و سلم) یوماً فرآه یفعل ذلك، فقال (صلى الله علیه و آله و سلم): فكذلك فلتكن، فكان الحكم مختلجاً یرتعش من یومئذ.[۶] پیامبر (صلى الله علیه و آله) هنگامى كه راه می‌رفت، بدن مباركش، به جلو متمایل می‌شد؛ و «حكم بن ابوالعاص» كیفیت راه رفتن آن حضرت را تقلید می‌كرد، پیامبر (صلى الله علیه و آله) روزى ملتفت عمل او شد، و به او فرمود: چنین باش، حكم بن ابوالعاص از آن روز، دچار ارتعاش و اختلاج شد.»

 


«بیهقى» از طریق مالك بن دینار آورده ...: «وأخرج أیضاً من طریق مالك بن دینار ...: مر النبی (صلى الله علیه و آله وسلم) بالحكم فجعل الحكم یغمز النبی (صلى الله علیه و آله و سلم) بأصبعه فالتفت فرآه. فقال: اللهم اجعله ورعا فزحف مكانه.[۷] پیامبر (صلى الله علیه و آله) از برابر «حَكَم» عبور فرمود، و نام‌برده با حركت دادن انگشت آن حضرت را مسخره و استهزاء نمود، پیامبر كه او و حركت او را مشاهده فرمود نفرین كرد و فرمود: بار خدایا او را چلپاسه گردان، بلا درنگ مبتلا بخزیدن شد.»

 


«ابن حجر» از طبرى ذكر نموده این كه: «عن الطبری أن النبی (صلى الله علیه و آله و سلم) خطب إلیه ابنته جمرة بنت الحارث فقال إن بها سوءا ولم تكن كما قال قال فرجع فوجدها قد برصت.[۸] پیامبر (صلى الله علیه و آله) از «حارث بن ابى حارثه» دخترش جمره را خواستگارى فرمود، حارث گفت: دخترم به بیمارى بدى مبتلا است، در حالتى كه چنین نبود، ولى پس از آن كه به خانه آمد مشاهده نمود كه دخترش مبتلا به برص شده است.»

 


«بیهقى» از اسامة بن زید روایت نموده كه: «عن أسامة بن زید قال: قال رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) من تقول علی ما لم أقل فلیتبوأ مقعده من النار وذلك أنه بعث رجلاً فكذب علیه فدعا علیه رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) فوجد میتاً قد انشق بطنه ولم تقبله الأرض.[۹] رسول خدا (صلى الله علیه و آله) مردى را به مأموریتى اعزام فرمود، آن مرد دروغ بر رسول خدا بست، پیامبر او را نفرین كرد، در نتیجه او را مردار یافتند، در حالى كه شكم او شكافته شده بود و زمین او را نپذیرفته بود.»

 


«سیوطی» از بیهقى و ابونعیم روایت نموده است كه: «أخرج البیهقی وأبونعیم من طریق أبی نوفل بن أبی عقرب عن أبیه قال أقبل لهب بن أبی لهب یسب النبی (صلى الله علیه و آله و سلم) فقال النبی (صلى الله علیه و آله و سلم) اللهم سلط علیه كلبك قال وكان أبولهب یحتمل البز إلى الشام ویبعث بولده مع غلمانه ووكلائه ویقول إن ابنی أخاف علیه دعوة محمد فتعاهدوه فكانوا إذا نزلوا المنزل ألزقوه إلى الحائط وغطوا علیه الثیاب والمتاع ففعلوا ذلك به زماناً فجاء سبع فتله فقتله فبلغ ذلك أبالهب فقال ألم أقل لكم إنی أخاف علیه دعوة محمد.[۱۰] «لهب بن ابى لهب» به نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله) آمد و آن حضرت را دشنام داد، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) گفت: بار خدایا! سگ خود را بر او مسلَّط فرما، گوید: ابولهب مال التجاره به شام می‌فرستاد و فرزندش لهب را نیز با غلامان و وكلاى خود اعزام می‌داشت، به آنها سفارش نمود كه مراقب لهب باشید، زیرا من در اثر نفرین محمّد (صلى الله علیه و آله) بر او ترسناك هستم، آنها به هر منزل كه فرود می‌آمدند، لهب را پهلوى دیوار می‌خوابانیدند و او را با لباس و اثاث می‌پوشانیدند، مدتى در راه به این كیفیّت از او مواظبت می‌كردند، تا شبى درنده‌اى آمد و او را به زمین زد و به قتل رسانید.»

 


«بیهقى» از قتاده روایت نموده كه: «وأخرج البیهقی عن قتادة ان عتبة بن أبی لهب تسلط على رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) فقال رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) أما أنی أسأل الله أن یسلط علیه كلبه فخرج فی نفر من قریش حتى نزلوا فی مكان من الشام یقال له الزرقاء لیلا فأطاف بهم الأسد فجعل عتبة یقول یا ویل أمی هو والله آكلی كما دعا محمد علی قتلنی محمد وهو بمكة وانا بالشام فعدا علیه الأسد من بین القوم وأخذ برأسه فضغمه ضغمة فذبحه.[۱۱] «عتبه بن ابولهب» بر اذیت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) دست یافت، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: همانا من از خدا مسئلت می‌كنم كه سگ خود را بر او مسلَّط فرماید، نامبرده با جمعیتى از قریش بیرون شد و هنگام شب در حوالى شام در محلَّى بنام (زرقاء) فرود آمدند، ناگاه شیرى بر آن گروه دست یافت، و پیرامون آنها گردش كرد، تا در میان آن قوم عتبه را یافت، به او حمله نمود و سر او را به دهان گرفت و با دندان از بدن جدا كرد.»

 


بنابراین كسی كه منكر ولایت امیرالمؤمنین باشد، و با وجود علم، در برابر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)، عناد می‌ورزد، مستحق چنین عذابى است، و هیچ دلیلی برای عدم امکان این قضیه وجود ندارد، و عذاب‌های زیادی در زمان پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)، رخ داده است، (اگرچه همه این موارد مذکور مورد تأیید ما نباشد، و از کتاب‌های اهل سنت نقل شده است).

 

 

پی‌نوشت:

[۱]. مناقب علیّ بن أبی طالب وما نزل من القرآن فی علیّ،ابن مَردویه: ص۲۴۸.
[۲]. منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبه، ۱۴۰۶ق، ج۷، ص۴۶.
[۳]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، بیروت: دارالفکر، ج۸، ص۱۳۱.
صحیح البخاری، بخاری، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزیع، ۱۴۰۱ق، ج۶، ص۳۲.
سنن الکبری، نسائی، بیروت: دار الكتب العلمیة، ۱۴۱۱ق، ج۶، ص۴۵۶.
[۴]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت: دار صادر، ۱۳۸۶ق، ج۲، ص۷۵.
[۵]. همان.
[۶]. الاستیعاب، ابن عبدالبر، بیروت: دارالجیل، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۶۰.
المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۲، ص۶۲۱.
الاصابة، ابن حجر، بیروت: دار الكتب العلمیة، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۹۱.
[۷]. الاصابة، ابن حجر، بیروت: دار الكتب العلمیة، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۹۱.
[۸]. همان، ج۱، ص۶۶۳.
[۹]. دلائل النبوة، بیهقی، بیروت: دارالكتب العلمیة، ۱۴۰۵ق، ج۶، ص۲۴۵.
[۱۰]. کفایة الطالب، سیوطی، حیدرآباد دکن: دار الكتاب العربی، ۱۳۲۰ق، ج۱، ص۱۴۵.
[۱۱]. همان.

 

 

پایگاه فرق ادیان و مذاهب

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت تفریحی و خبری خانه خبر (جی10) خوش آمدید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 20730
  • کل نظرات : 271
  • افراد آنلاین : 293
  • تعداد اعضا : 3948
  • آی پی امروز : 636
  • آی پی دیروز : 466
  • بازدید امروز : 3,258
  • باردید دیروز : 2,002
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 3,258
  • بازدید ماه : 3,258
  • بازدید سال : 290,005
  • بازدید کلی : 9,717,360
  • کدهای اختصاصی
    خانه خبر