خیلی طول کشید تا اعتمادمو جلب کنه مثلا قرار ازدواج گذاشته بودیم ولی همیشه میگفته مامانم ناراضیه میگه دخترخاله ی خودتو بگیر نه یه فامیل دور رو . چندبار ازم درخواست کرد بریم بیرون ولی من قبول نکردم بعد کلی التماس یه بار رفتم که درخواست کرد ببوسمش گفتم نه با هزار التماس یه بار بوسیدم ، بعدها دوباره درخواست کرد بریم بیرون بعد حدود 6ماه رفتم ولی به شرطی که گیر الکی نده ، رفتیم به باغشون ولی همین که رسیدیم اونجا کلا پسره عوض شده در حدی که من شوکه شدم گفت باید از راه مقعد ارتباط داشته باشیم هر چی التماسش کردم بی فایده بود منو محکم گرفته بود تمام تلاشمو کردم ولی اون پرزور بود حتی یه کشیده زدم تو صورتش ولی بدتر شد اون کارشو کرد ولی یه عمر حسرت برا من گذاشت بعدش هم به خطر همین موضوع ارتباطمون بهم خورد گفتم فهمیدم تو منو برا چی میخوای وگرنه اون همه التماست که می کردم جواب می داد . حالا میخوام به همه دخترا بگم مواظب روابطتون باشید به هیچ پسری اعتماد نکید مگر اینکه شوهرتون باشه .درسته پرده بکارت من مشکلی پیدا نکرد ولی روحیه ام خیلی خراب شده . امیدوارم همه به آینده و زندگیشون توجه کنن و گول این ظالهر سازی ها رو نخورن که پسرا بگن فقط تو عشق منی من فقط میخوام چند ساعت داخل خلوت با هم حرف بزنیم در نهایت همه یه هدف دارند از این رابطه ها .